تیم شما ارزشمندترین دارایی کسبوکارتان است. اما برای داشتن یک تیم موفق، نمیتوانیم عدهای را کنار هم قرار دهیم و انتظار داشته باشیم نتایج باکیفیتی ارائه کنند. برای اثربخش بودن تیم، هر یک از اعضا باید مهارتها، ویژگیها و خصوصیاتی ضروری را برای رساندن تیم به موفقیت داشته باشند، اما در عین حال همه اعضا باید بتوانند با یکدیگر همکاری کنند. در ادامه همراه باشید تا ۷ مدل اثربخشی تیمی و کاربرد آنها را به شما معرفی کنیم.
۷ مدل اثربخشی تیمی
به کمک مدلهای زیر میتوانید میزان اثربخشی تیمی را در شرکت خود اندازهگیری کنید.
۱. مدل اثربخشی تیمی GPRI روبین، پلوونیک و فرای
مدل GPRI، اهداف، نقشها، رویهها و روابط بینفردی را شامل میشود. این مدل که یکی از قدیمیترین مدلهای اثربخشی تیمی است اولین بار توسط ریچارد بکهارد در سال 1972 مطرح شد تا به درک رفتار تیمی کمک کند. در سال 1977، دکتر ایروین روبین، دکتر مارک پلوونیک و دکتر رونالد فرای به افزایش محبوبیت آن کمک کردند. این مدل برای تیمهایی که از مسیر حرکت خود منحرف شدهاند و باید راهشان را پیدا کنند، مناسب است.
این مدل از چهار مولفه تشکیل شده است:
اهداف: تیمها برای اثربخش بودن باید مقاصد آشکاری داشته باشند. نداشتن مسیر مشخص به اختلاف و نزاع ختم میشود.
نقشها: هر یک از اعضای تیم باید مسئولیتها، حوزه اختیار و وظایف خود را بداند. ندانستن این موارد به ناسازگاری منجر میشود.
رویهها: برای اینکه تیم عملکرد موفقیتآمیزی داشته باشد، باید مراحل مشخصی برای انجام کارها تعیین شود که شیوههای تصمیمگیری، رویههای کاری، استراتژیهای برطرف کردن ناسازگاریها و بهترین روشها برای برقراری ارتباط را شامل میشود.
روابط بینفردی: اعضای تیم باید با یکدیگر روابطی برقرار کنند که بر پایه اعتماد، ارتباط مناسب و سازگاری مبتنی باشد.
۲. مدل FSNP تاکمن
تاکمن مدل FSNP را در سال 1965 معرفی کرد که مراحل شکلگیری، خروش، هنجارسازی و اجرا را در خود جای میدهد. این مدل، چهار مرحله متوالی در توسعه گروه را از لحظه آشنایی اعضای تیم تا تکمیل پروژه نشان میدهد. او به همراه مری آن جنسن در سال 1977 مرحله پنجمی به نام اختتام هم به این مدل اضافه شد. این مدل برای افرادی که قصد دارند مراحل مختلف توسعه تیم را در پروژههای گروهی درک کنند مناسب است.
مراحل مورد نیاز برای دستیابی به اثربخشی تیمی عبارتند از:
شکلگیری: این اولین مرحله است و در آن اعضای تیم با یکدیگر آشنا میشوند و بر سر اهداف و مقاصد به توافق میرسند. با توجه به اینکه افراد تازه با هم آشنا شدهاند، طبیعی است که هرکس به طور مستقل عمل کند.
خروش: مرحله دوم زمانی است که افراد آزادانه حرف میزنند و به هم اعتماد پیدا میکنند. اعضای تیم سبک کاری متفاوت یکدیگر را درک کرده و مشخص میکنند که چطور باید در قالب یک تیم کار کنند. رسیدگی به شکایتها و ناسازگاریها نیز برای اولین بار در این مرحله اتفاق میافتد.
هنجارسازی: اعضای تیم اهمیت همکاری برای رسیدن تیم به موفقیت را درک کرده و مسئولیتهایی را به عهده میگیرند. اعضا، تفاوتها را به خاطر گروه میپذیرند و تحمل میکنند.
اجرا: در این مرحله اعضای تیم به هم اعتماد پیدا کرده و با یکدیگر همکاری میکنند تا به اهداف مشترکشان برسند.
اختتام: پس از پایان پروژه، یک ارزیابی کلی انجام میشود. برنامهریزیهایی برای ایجاد تغییر صورت میگیرد و میزان همکاری هر فرد مورد توجه قرار میگیرد.
۳. مدل کتزنباخ و اسمیت
یان کتزنباخ و داگلاس اسمیت این مدل اثربخشی تیمی را در سال 1993 و پس از بررسی تیمهای مختلفی که در محیط کاری خود با چالشهایی مواجه بودند، ارائه کردند. آنها تیم را به این صورت تعریف میکنند: «گروه کوچکی از افراد با مهارتهای مکمل که به مقصود، اهداف کاری و رویکرد مشترکی تعهد و مسئولیت دارند.» این مدل برای تیمهایی که اعضای آن نمیتوانند به راحتی ذهنیت کار فردی خود را به ذهنیت کار گروهی تبدیل کنند مناسب است. بر اساس این مدل چهار سطح از کار گروهی وجود دارد:
- کارگروه: اعضای تیم جدا از هم فعالیت میکنند نه در کنار هم.
- شبهتیم: اعضای تیم باور دارند در قالب یک تیم فعالیت میکنند، اما در واقع به صورت انفرادی کار میکنند.
- تیم بالقوه: اعضای تیم همکاری با یکدیگر را آغاز میکنند.
- تیم واقعی: تیم به هدف مشترک دست پیدا کرده است.
- تیم پرقدرت: اعضای تیم پا را از همکاری فراتر گذاشته و به پیشرفت یکدیگر کمک میکنند.
این مدل، اثربخشی تیمها را به کمک یک نمودار مثلثی به نمایش میگذارد که نتایج بالقوه آن (مواردی که تیم باید برای رسیدن به آنها تلاش کند) در سه گوشه این مثلث قرار میگیرند: ثمرات تلاش جمعی، رشد شخصی و نتایج عملی.
برای دستیابی به این نتایج، اعضا باید روی سه عامل اثربخشی تیمی کار کنند که ضلعهای این مثلث را تشکیل میدهند:
- مهارتها: مهارتهای حل مساله، فنی و بینفردی چند نمونه از مهارتهایی هستند که همه اعضای تیم باید از آنها برخوردار باشند.
- مسئولیتپذیری: در کارها و پروژههای گروهی، مسئولیتپذیری متقابل و فردی از اهمیت ویژهای برخوردار است.
- تعهد: وقتی همه اعضای تیم برای رسیدن به اهداف گروه مشارکت و تمرکز کنند، راحتتر میتوان کارها را به سرانجام رساند.
۴. مدل لافاستو و لارسون
دکتر فرانک لافاستو و کارل لارسون در سال 2001 در مدل اثربخشی تیمی خود 6 هزار نفر از رهبران و اعضای تیمهای صنایع و سازمانهای مختلف را مورد بررسی قرار دادند تا به عناصر اثربخشی تیمی دست پیدا کنند. این مدل برای افرادی که دوست دارند با نیروهای موثر در مشارکت و کار گروهی آشنا شوند مناسب است.
آنها این عناصر را به پنج مورد محدود کرده و آنها را «پنج نیروی موثر در همکاری و کار گروهی» نامیدند.
- اعضای تیم: اعضای تیم چه ویژگیها و مهارتهایی دارند؟ آیا آنها برای نقش خود مناسب هستند؟
- روابط تیم: وقتی افرادی که انتخاب میشوند نگرش مثبتی داشته باشند، ایجاد روابط کاری مناسب کار چندان دشواری نخواهد بود.
- حل مساله تیمی: وقتی روابط کاری مناسبی در تیم وجود داشته باشد، تصمیمگیریهای گروهی آسانتر انجام شده و ناسازگاریها کاهش پیدا میکنند.
- رهبری تیم: داشتن رهبری که اعضای تیم را تشویق کرده و به مشارکت ترغیب میکند برای رسیدن به موفقیت ضروری است.
- محیط سازمانی: زمانی که فرهنگ سازمانی و شیوههای کاری مناسبی وجود داشته باشد، احتمال تعهد تیم افزایش پیدا میکند.
به گفته لافاستو و لارسون، ممکن است هر یک از افراد استعداد بالایی داشته باشند اما اگر نتوانیم روشی پیدا کنیم و استعدادهایمان را در قالب یک تیم روی هم بگذاریم، تلاشمان بیهوده خواهد بود. در قالب یک تیم میتوانیم بزرگترین مشکلات را نیز حل کنیم.
۵. مدل اثربخشی تیمی تی 7
مایکل لومباردو و رابرات آیشینگر در سال 1995 مدل تی 7 را به امید درک بهتر عوامل موثر در اثربخشی تیمی ارائه کردند. آنها پنج عامل درونی و دو عامل بیرونی را شناسایی کردند که همه آنها با حرف تی شروع میشوند، به همین دلیل اسم این مدل را تی 7 گذاشتند. این مدل برای افراد یا تیمهایی که میخواهند عوامل موثر بر اثربخشی تیمی و نحوه تعامل آنها با یکدیگر را بدانند مناسب است.
عوامل درونی:
- پیشرانه: اعضای تیم یک هدف مشترک دارند.
- اعتماد: اعضای تیم به یکدیگر اطمینان دارند و میتوانند به هم تکیه کنند.
- استعداد: مهارت لازم برای انجام کارها.
- مهارتهای تیمی: توانایی کار کردن در قالب یک تیم.
- مهارت در انجام وظایف: انجام موفقیتآمیز وظایف.
عوامل بیرونی:
- رهبری مناسب: رهبر تیم تا چه حد میتواند همکاری خوبی با اعضا داشته باشد.
- پشتیبانی سازمان از تیم: سازمان از نظر تخصیص منابع و اختیار تا چه حد با تیم همکاری میکند.
تمام این عوامل برای دستیابی به کارایی و اثربخشی تیمی ضروری است. اگر عوامل بیرونی وارد عمل نشوند، تلاشهای عوامل درونی بیفایده خواهد بود.
۶. مدل هکمن
ریچارد هکمن در سال 2002 در کتاب خود به نام «تیمهای برجسته: زمینهسازی برای کارایی فوقالعاده» مدل جدیدی را مطرح میکند. بر اساس این مدل اگر شما از شرایط خاصی برخوردار باشید، احتمال اثربخشی تیم افزایش پیدا میکند. این مدل برای رهبرانی که میخواهند بدانند بهترین روش برای تشکیل و هدایت یک تیم پایدار کدام است مناسب خواهد بود.
او که در زمینه رفتار سازمانی و گروهی متخصص برجستهای بود، باور داشت زمانی که شرایط خاصی توسط رهبران تیم فراهم شود و به اعضا اجازه دهد به طور موثر کنترل خودشان را به دست بگیرند، تیمها در بهترین وضعیت خود خواهند بود. به باور او رهبر تیم وظیفه دارد اطمینان حاصل کند که خود تیم توانایی پایداری را دارد.
پنج شرایط اساسی که یک تیم موفق را میسازند عبارتند از:
- ثبات تیم
- مسیر حرکت مشخص و مشارکتآمیز
- ساختار توانمندساز
- محیط سازمانی حمایتگر
- مربیگری تخصصی
۷. مدل لنکیونی
کتاب پاتریک لنکیونی به نام «پنج عامل ناکارآمدی یک تیم» مدلی را ارائه میکند که با مدلهای دیگر کمی متفاوت است. این مدل به جای تمرکز روی عناصری که تیم باید از آنها برخوردار باشد، روی عناصری تمرکز میکند که تیم نباید آنها را داشته باشد. این مدل برای افرادی که تمایل دارند با عوامل احتمالی سقوط تیمها آشنا شوند و بدانند در صورت روبهرو شدن با این عوامل چگونه باید آنها را مدیریت کنند مناسب است.
بر اساس این مدل، دانستن ناکارآمدیهای تیم میتواند به شما کمک کند تیم اثربخشی داشته باشید، چرا که میدانید که باید انتظار چه چیزی را داشته باشید و چگونه آن را به شکل موثری مدیریت کنید.
پنج عامل ناکارآمدی عبارتند از:
- نداشتن اعتماد: اگر اعضای تیم با هم صادق نباشند، در میان آنها اعتماد ایجاد نمیشود.
- ترس از ناسازگاری: تظاهر به موافقت برای دستیابی به هماهنگی ساختگی میتواند مانع ناسازگاریهایی شود که میتوانند ایدههای پرباری را به دنبال داشته باشند.
- نداشتن تعهد: اگر اعضای تیم به کارشان تعهد نداشته باشند، در تصمیمگیری و وقتشناسی با مشکل مواجه میشوند.
- اجتناب از مسئولیتپذیری: افراد باید ناراحتی را کنار بگذارند و مسئولیتهای خود را قبول کنند.
- بیتوجهی به نتایج: اگر اعضای تیم اهداف شخصی خود را نسبت به موفقیت مشترک در اولویت قرار بدهند، به جزئیات لازم برای پیشرفت توجهی نخواهد شد.
وقتی افراد با یکدیگر همکاری کنند، نتایج بهتری را برای کسبوکار رقم میزنند. همه اعضای تیم باید با هم ارتباط، مشارکت و همکاری داشته باشند تا به کمک نوآوری بهترین نتایج ممکن را کسب کنند.
اثربخشی تیمی برای رشد و دستیابی به اهداف ضرورت دارد و بهترین راه برای رسیدن به اثربخشی این است که اعضای تیم را درک کرده و بهترین روش برای کار کردن با آنها را پیدا کنید. مدلهای ارائه شده تمام تلاش خود را میکنند تا این موضوع را به تصویر بکشند، به این امید که تیمها و رهبران آنها مسیر درستی را به سمت موفقیت در پیش بگیرند.
کدام یک از مدلهای اثربخشی تیمی برای تیم شما مناسبتر است؟