تقریبا هر رهبر یا مدیر باتجربهای کاملا این موضوع را تایید میکند که همکاری بیدردسر چند نفر با هم برای انجام یک کار گروهی هر چند ساده اما بسیار سخت است. این موضوع بخصوص در رابطه با هیات رئیسه سازمانها صدق میکند که تقریبا وظایف سختی پیش رویشان قرار میگیرد و اعضایشان گذشتهها و دیدگاههای مختلفی دارند. اما مسالهای که وجود دارد این است که چه تیپ افرادی باعث نابودی هیات مدیره میشوند و با آنها چه باید کرد؟
با این اوصاف بهنظر میرسد که تقریبا همه چیز به ضرر و مخالف پویایی گروهی سودآور باشد. بههمین خاطر است که رهبران باوجدان هیات مدیرههای موسسات غیرانتفاعی باید همیشه چهارچشمی مراقب هرگونه وقفه و اختلال باشند. یکی از نخستین چیزهایی که باید مراقب باشند چیزی است که به آن بازیکنان قدرت میگوییم.
آشنایی با ۴ نوع تیپ افرادی که باعث نابودی هیات مدیره میشوند
فردی که به او لقب مهم و ذینفوذ میدهیم در واقع فردی است که تلاش میکند نسبت به گروه، نفوذ و سلطه داشته باشد. بخاطر پیچیدگی نظارت در موسسات غیرانتفاعی و توانایی در ایجاد انگیزه و این واقعیت که خدمات هیات مدیره داوطلبانه هستند؛ هیات مدیره موسسات غیرانتفاع میتوانند توسعهدهنده و پرورشدهنده واقعی برای پرورش بازیکنان قدرتی محسوب میشوند که همکاری و حاکمیت سازمانی را به چالش کشیده و درهم میشکنند.
در یک جهان کامل و بدون نقص، اگر بازی قدرت همچنان ادامه پیدا کند، همیشه رئیس هیات مدیره با مداخله رفتاری زودهنگام، احترامانگیز و درعینحال محکم و مقتدرانه دست بهکار میشود. اما در عمل هرچند وقت یکبار چنین چیزی اتفاق میافتد؟
خبر خوب این است که تمام اعضای هیات مدیره میتوانند مسئولیت شناسایی پارامترهای بازی قدرت را بپذیرند و بهسرعت برای حمایت، حفظ همکاری، مشارکت و حضور برابر دست بهکار شوند. نخستین گام این است که بدانیم چهار نوع اعمال سلطه و قدرت وجود دارد:
تیپ ۱: حکمفرما
حکمفرماها بهراحتی شناخته میشوند. یکی از شاخصههای این مدل افراد این است که این افراد معمولا بیشتر از بقیه با صدای خیلی بلند حرف میزنند. همه ما تجربه مواجه شدن با حکمفرماها را داشتهایم. آدمهایی که بهسرعت قضاوت میکنند؛ حال چه از واقعیت ماجرا خبر داشته باشند یا اینکه صرفا اعتماد به نفس زیادی داشته و زیادی به خود مطمئن هستند.
صرفنظر از اینکه تلاش این گروه از افراد برای اعمال نفوذ و کنترل از حس خیرخواهانه مسئولیتپذیریشان نشات میگیرد یا خودشیفتگی بیمارگونه، هرچه که است حکمفرماها از گردش سالم دیدگاههای مختلف در سازمان جلوگیری میکنند، بهخصوص وقتی در مقابل افراد درونگراتر و آرامتر قرار میگیرند.
تیپ ۲: پرسشگرها
این گروه از افراد را به این راحتیها نمیتوان شناخت. پرسشگرها انگار نسبت خونی با حکمفرماها دارند؛ مثلا عموزاده یا عمهزاده هم هستند اما یک فرق مهم دارند: در طلب قدرت آبزیرکاهتر هستند. درحالیکه پرسیدن و پرسشگری برای تمام اعضای هیات مدیره است، پرسشگران از پرسیدن برای طلب قدرت، امتحان کردن و بررسی سایر اعضا یا کارکنان استفاده میکنند تا جلوی هرکاری که خوششان نمیآید را بگیرند.
ابهام خلاقانه یکی از استراتژیهای متداول و رایج پرسشگر است که با تعریف قصههای گیجکننده و درخواست مستمر برای شواهد یا جزئیات بیشتر، فرد را از مسیر اصلی خارج میکند.
خبر خوب این است که تمام اعضای هیات مدیره میتوانند مسئولیت شناسایی بازی قدرت را بپذیرند و بهسرعت برای حمایت، حفظ همکاری، مشارکت و حضور برابر دست بهکار شوند.
پرسشگرهای همه فنحریف و قدرتمند که همیشه در عرصههای سیاسی دستپر هستند تا جایی پیش میروند که حتی «چهارچوبها را هم عوض میکنند»؛ یعنی با طرح یک دیدگاه تازه و شگفتانگیز، جو شک و تردید در کل سازمان بوجود میآورند. آنها با انتشار بذر شک و تردید نسبت به دیدگاههای بقیه، راه پیشنهادی خود را تنها راه درست و بیخطر نشان میدهند.
ارجاع مداری هم از دیگر استراتژیهای امتحان شده پرسشگران است که خوب جواب میدهد: نوعی تغییر هنرمندانه در مباحث است که سوالات بزرگی که هیچ وقت نمیشود با اطمینان به آنها جواب داد را مطرح میکنند.
پرسشگرهایی که از ارجاع مداری استفاده میکنند به دنبال گفتگوهای شدیدالحن درباره رسالت سازمان یا بیان ارزشهایی هستند که کاملا خلاف جهت هدف جلسه است. آنها مثلا در ظاهر میخواهند که کل گروه را به سمت یک هدف یا الگوی اصلی بکشانند اما بدون اینکه چیزی در چهرهشان نشان بدهند یا کاری کنند که نیتشان مشخص شود این کار را انجام می دهند و در نهایت باعث از بین رفتن اصالت جلسه و نتیجهگیری در آن میشوند.
تیپ ۳: کناره گیرها
نوع سوم از افرادی که باعث نابودی هیات مدیره میشوند را راحتتر از بقیه میتوان تشخیص داد؛ کنارهگیرها. این افراد یا همان کنارهگیرها از اسمشان هم مشخص است: این افراد بهسختی با دیگران جوش میخورند، معمولا در جلسات شرکت نمیکنند و به ایمیلها پاسخ نمیدهند. عقاید و نظرات قدرتمندی ندارند و زیربار هیچ مسئولیتی برای پیشرفت سازمان و تأمین سرمایه نمیروند.
این گروه بهواسطه استعداد، ثروت یا نفوذشان ارزش اسمی زیادی دارند اما عملا در واقعیت جایی در گروه ندارند. وقتی مدیرعامل یا رئیس هیات مدیره درباره «مشارکت در هیات مدیره» شاکی هستند، بدانید که پای همین کنارهگیرها در میان است.
کنارهگیرها معمولا دلایل خوبی برای این مدل رفتار دارند. آنها سرشان خیلی شلوغ است و حتی بهخاطر کمکاریشان ابراز پشیمانی و ندامت هم میکنند. اگر با آنها برخورد شود هم معمولا قول میدهند تا در آینده جبران کنند و بهتر شوند.
گاهی این رویه برایشان جواب نمیدهد و به روتینی برای شرکت در جلسات تبدیل میشود. مشخص است که در چنین حالتی، کارکردی که از این انزواطلبی در نظر داشتهاند چندان کارکردی پیدا نمیکند. معمولا در چنین وضعیتی، این افراد استعفانامهشان همیشه در جیب بغلشان آماده است. با این کار پیام واضحی به گروه میدهند که «من فقط بخاطر کلاس، پرستیژ یا حس خوبی که در من ایجاد کرده در هیات مدیره ماندهام، اما قرار نیست کار زیادی انجام دهم، مطمئناً هم قرار نیست نقشی در درآمدزایی بیشتر، یا مشارکتی در آنالیز مسائل پیچیده داشته باشم یا اینکه در مقابل انتقادهای گاه و بیگاه پاسخگو باشم.» و خب در چنین وضعیتی نتیجه هم مشخص است!
تیپ ۴: قربانی
آخرین نوع از افرادی که باعث نابودی هیات مدیره ها میشوند احتمالا سختتر از همه معلوم میشود. قربانی بخاطر «سخت بودن زندگی» مسئولیتی درقبال تصمیمگیری یا مشارکت در گفتگوهای چالشی ندارد. همیشه چیز وحشتناک یا طاقتفرسایی در مسیر آنها قرار میگیرد که قطعا این افراد شخصا هیچ نقشی در آنها ندارند.
به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که متاسفانه تعداد قابل توجه و وحشتناکی از افراد، بیمارانی هستند که ذاتاً قربانی به شمار میروند. این افراد در دستهبندی مقاله حاضر قرار نمیگیرند. منظور از قربانیان، آن دسته از اعضای هیات مدیره هستند که به روشهای مختلف ژست قربانی به خود میگیرند و مسائل بی ربط یا اغراق شده را دلیل ناکامیهایشان اعلام میکنند.
پرداختن به مسئله قربانیها ریسک زیادی به همراه دارد. چرا که قربانی خودآگاه یا ناخودآگاه از مزیت مهربانی و همدلی بقیه بهره میبرد. حال با تمام این اوصاف، اعضای هیات مدیره باید در مقابل بازیکنان قدرت چه کنند؟ ایستادن درمقابل فرد حکمفرما میتواند ترسناک باشد و پرسشگرها فقط سؤالات خیلی مهم میپرسند.
آیا منطقی است که از همه انتظار داشته باشیم که به تمام ایمیلها جواب بدهند و در تک تک جلسهها شرکت کنند؟ بالاخره هم، این افراد پتانسیل تبدیل شدن به یک نادان و احمق بیعاطفه، یا بدتر از آن آسیبزدن به کسی که در مرداب دست و پا میزند را پیدا میکنند و شرایط را برای هدایت کردنشان به سبک ثمربخشتری از مشارکت گروهی سخت میکند.
در یک جهان کامل و بدون نقص، اگر بازی قدرت همچنان ادامه پیدا کند، همیشه رئیس هیات مدیره با مداخله رفتاری زودهنگام، احترامانگیز و درعینحال محکم و مقتدرانه دست بهکار میشود. اما در عمل هرچند وقت یکبار چنین چیزی اتفاق میافتد؟ حال اگر تعداد بازیکنان قدرت در کمیته اجرایی بیشتر از یک نفر باشد چه خواهد شد؟
پاسخدادن به این سؤالات آنقدرها هم ساده نیست. هرگروه ویژگیها و دینامیک خاص خودش را دارد. به قول تولستوی «خانوادههای خوشبخت همه شبیه هم هستند؛ اما بدبختی خانوادههای بدبخت باهم فرق میکند».
حال اگر هیات مدیره سازمانتان حالش خوب نیست یا با بداقبالی روبرو است، سازمانتان یک کار مهم بیشتر ندارد: سرچشمه مشکل را پیدا کند. حضور یکی از این بازیکنان قدرت در سازمانتان همان شروع مشکل است که باید نخستین گامها را از همانجا بردارید.