Skip to main content

مقاله‌ای که در حال مطالعه آن هستید مقاله‌ای به قلم Amber Wendover است که در سایت Leadershipcircle منتشر شده است. در مقاله فوق نویسنده به بررسی مشکلات محیط کار و نحوه واکنش به مشکلات محیط کار پرداخته است. ترجمه متن فوق در ادامه آورده شده است:

دیروز برای گروهی از افراد حرفه‌ای، ورکشاپی برگزار کرده بودم که در آن به صحبت و راهنمایی آن‌ها پرداختم و نکات و ابزاری که به تقویت توانایی حل مشکل کمک می‌کنند را بازگو کردم. در گفتگوهایمان به مسئله مدل‌ها برخوردیم که بسیار مفید هستند و می‌توانند در بسیاری از مباحث از جمله حل مشکل، تغییر یا تاثیرگذاری، به افراد کمک کنند.

در این ورکشاپ مسئله مدل‌ها را با این سوال مطرح کردم: از آن‌ها پرسیدم «قبل از اینکه بتوانید مدلی را اجرا کنید باید چه کار مهمی را انجام دهید؟ اگر بگویم رمز موفقیتتان رابطه‌ای با مدل‌ها ندارد و بیشتر به واکنش‌های احساسی که نسبت به محرک‌ها نشان می‌دهید بستگی دارد، چه می گویید؟»

من در تمام این مدتی که با افراد کار می‌کردم، متوجه شدم که وقتی مشکلی وجود دارد، اغلب احساس منفی هم به همراه آن می‌آید. این احساس می‌تواند حسی شبیه به ترس، اضطراب، ناامیدی یا حتی خجالت‌زدگی باشد. معمولا مشکلات، عنان افکار ما را به دست می‌گیرند، باعث می‌شوند شب‌ها خوابمان نبرد و بار زیادی را روی دوشمان می‌گذارند.

وقتی چنین حس منفی داشته باشیم، باعث می‌شود واکنشی نسبت به آن از خودمان نشان دهیم. همه ما انسان‌ها به دلیل احساس کنترل، محافظت از نفس یا سازگاری نشانی می‌دهیم یا واکنش. (نکته: این گرایش‌ها جزیی از نمایه چرخه رهبری هستند که من در آموزش همه مشتریان از آن‌ها استفاده می‌کنم). وقتی بیش از حد واکنش‌گرا باشیم، در پاسخ به محرک‌ها همیشه از خودمان واکنش نشان می‌دهیم و واکنش به مشکلات ممکن است معقول نباشد.

همه‌ چیز ابتدا با یک مشکل شروع می‌شود. سپس احساسی منفی همراه با آن مشکل به وجود می‌آید و این احساس باعث می‌شود بیش از اندازه از خودتان واکنش نشان دهید.

تابه‌حال حس کرده‌اید که باید کاری را به روش خودتان انجام دهید و نتوانید از دیدگاه دیگران به آن نگاه کنید؟ (به این می‌گویند حس کنترل) تا به‌حال شده در مکالمه‌ای سکوت کنید و عقاید خود را بیان نکنید چون احساس می‌کنید که کسی به آن توجهی نمی‌کند؟ (به این می‌گویند حس محافظت از نفس) تاکنون برایتان اتفاق افتاده با موضوعی که اصلا  موافق نیستند موافقت کنید، فقط به این خاطر که از یک مشکل بزرگ‌تر دوری کنید؟ (به این می‌گویند حس سازگاری) به نظر من تمام این احساسات به نوعی برای همه ما اتفاق افتاده‌اند.

اگر بخواهیم زمان بیشتری را صرف کشف این‌گونه احساسات کنیم، قطعا می‌توانیم نقاط حساسمان را پیدا کنیم. با این حال، آنچه سعی دارم بگویم این است که افراد معمولا وقتی به مشکلی بر می‌خورند زمان زیادی را صرف فکر کردن در مورد محرک‌ها و واکنش‌هایشان نمی‌کنند. در واقع اکثر ما وقتی با مشکلی روبه‌رو می‌شویم می‌خواهیم یک‌راست به سراغ مرحله حل مشکل برویم اما اگر محرک‌های مشکل را نشناسیم، از واکنش‌های خودمان هم آگاه نخواهیم بود و واکنش به مشکلات محیط کار می‌تواند روابط ما را تخریب کند. در واقع این عدم آگاهی در نهایت باعث می‌شود مشکل از آنچه که هست بزرگ‌تر شود.

برای اینکه این مسئله را بهتر درک کنید در ادامه مثالی برایتان آورده‌ام:

جنیفر برای مدتی طولانی از آنجلا ناامید شده بود چون او هیچ‌گاه گزارش‌های هفتگی‌اش را به‌صورت کامل ارائه نمی‌داد. آنجلا همیشه اطلاعات مربوط به فروش‌های انجام شده و فروش‌های در دست اقدام را گزارش می‌داد ولی در مورد وجه‌های برگشتی یا معاملاتی که قرار بوده انجام شوند و نشده‌اند، گزارشی تهیه نمی‌کرد.

هفته‌ها گذشت و جنیفر می‌دید که او هیچوقت اطلاعات صحیحی در اختیارش نمی‌گذارد. جنیفر نمی‌خواست اطلاعات اشتباهی به مدیرش جیسون بدهد. به همین خاطر هر هفته که آنجلا گزارش‌هایش را برای او می‌فرستاد، او سوالاتی در مورد آن‌ها می‌پرسید و بدون اینکه به آنجلا چیزی بگوید خودش گزارش را تغییر می‌داد.

گزارش‌های آنجلا با گزارش‌های دیگر اعضای تیم گردآوری می‌شد و جنیفر همه آن‌ها را در جلسات یک‌به‌یک به مدیرش جیسون تحویل می‌داد.

این برایش تبدیل به نوعی هنجار شده بود که هر هفته داده‌های گزارش را تغییر دهد، آن‌ها را کنترل کند و مطمئن شود که اطلاع درستی در اختیار مدیرش قرار می‌دهد. زمانی جنیفر مجبور شد برای دو هفته سر کار نیاید، جیسون گزارش‌ها را مستقیم از خود آنجلینا دریافت می‌کرد. وقتی جیسون گزارش‌های آن دو هفته را بررسی می‌کرد، متوجه شد که مشکل بزرگی وجود دارد. او متوجه شد که بین اعداد اختلاف زیادی وجود دارد و فهمید که آنجلا اطلاعات صحیحی در اختیار او قرار نمی‌دهد.

وقتی جنیفر به شرکت بازگشت، جیسون درباره این موضوع با جنیفر صحبت کرد و به او گفت که باید آنجلا را به خاطر داد‌ه‌های غلطی که در گزارش‌هایش می‌دهد او را برکنار کنند.

به نظر شما چه مشکلاتی در سناریوی بالا وجود دارد؟ رفتارهای واکنشی جنیفر چقدر باعث تشدید مشکل شده بود؟ جنیفر برای اینکه بتواند کمک بیشتری به آنجلا بکند، باید قبل از این اتفاق چه کار می‌کرد؟ آیا همانطور که جیسون فکر می‌کند، مشکل فقط از آنجلاست؟

بعضی اوقات، وقتی از گرایش‌های واکنش‌گرایانه خود آگاه نیستیم، باعث می‌شویم مشکلات از آنچه که هستند بزرگ‌تر شوند ولی اگر از تصمیم‌گیری‌هایتان آگاه باشید، این گرایش‌ها (که احتیاط را به نتیجه کار ارجحیت می‌دهند) با شایستگی‌های خلاقانه همراه می‌شوند و باعث می‌شوند به نتایج خوبی دست پیدا کنید، دیگران را به بهترین نحو پیش ببرید و با یکپارچگی و  اعتباری شجاعانه عمل کنید.

 

Leave a Reply

Close Menu

شرکت توسعه سازمانی همرو

به این پرسش‌ها فکر کنید:
– چگونه نسل بعدی مدیران در سازمان خود را شناسایی می‌کنید و ارتقاء می‌دهید؟
– چگونه نقش رهبری را در سازمان گسترش می‌دهید؟
– چگونه مشارکت افراد را بالا می‌برید و آنها را در جهت طراحی راه‌کار همراه می‌کنید؟
– چگونه تجربه اعضای سازمان و مشتریان خود را می‌سنجید و تغییرات نوآورانه ایجاد می‌کنید؟

 

با ما در ارتباط باشید

آدرس: تهران- خ ولیعصر- بالاتر از میدان ونک- کوچه خلیل‌زاده- پلاک ۲۸

تلفن: ۸۷۶۳۴۸۵۴-۰۲۱
ایمیل: hi@hamro.org