تا به حال برایتان پیش آمده است که طوری به همکار خود واکنش نشان دهید که او احساس کند درکش نمیکنید؟ شاید او فقط به دنبال همدردی باشد و بخواهد که ره حرفهایش گوش دهید، نه اینکه برایش راهکار تجویز کنید. یا شاید زمانی که نیاز به درک و دلسوزی شما دارند، روی زمان تحویل کار تاکید کرده و برایشان از تعهدات کاری و مسئولیتپذیری حرف زده باشید. به عنوان مدیر حتما تجربه چنین اتفاقی را دارید. این تجربهها بیشتر در دوران بحران رخ میدهند، شرایطی که در آن تعادل هوش هیجانی و هوش تحلیلی در سازمان بسیار مهم است. با ما همراه باشید تا از اهمیت و چگونگی حفظ این تعادل آشنا شویم.
ما در دوران سختی به سر میبریم. کل دنیا درگیر مبارزه با ویروس کرونا است که هر روز میلیونها نفر را آلوده کرده و صدها هزار نفر را به کام مرگ میفرستد. به خاطر تعطیلی اقتصادی ناشی از قرنطینه در دوران کرونا تقریبا بیشتر کسبوکارها به آستانه ورشکستگی رسیده و کمکم دارند تعطیل میشوند. نرخ بیکاری در آمریکا به بیشترین میزان از زمان رکود بزرگ اقتصادی رسیده است. در راس همه اینها، خیابانها پرشده از معترضانی که به خونخواهی جورج فلوید آمدهاند، مرد سیاهپوست غیرمسلحی که پلیس آمریکا در حرکتی وحشتناک زانوی خود را روی گلویش فشار داده و او را به قتل رسانده است.
در شرایطی این چنین کارمندان ما به تقلا میافتند، مضطرب شده و میترسند. نگران سلامتی خود هستند و نگران این که آیا همچنان از پس هزینههای زندگی خود و خانواده برمیآیند یا نه. در سطح وسیعتر هم نگران سلامت کنونی و آتی کشور خود و باقی دنیا میشوند. راستش را بخواهید، احتمالا شما هم در حال حاضر چنین احساسی دارید. اما به عنوان مدیر باید محکم باشید و ادامه دهید. باید بودجهها را مدیریت کنید، اهداف فروش خود را محقق کنید و تصمیمات سختی را برای حفظ و ماندگاری سازمان خود اتخاذ کنید.
مهمترین نکته این است که به نیازها، ترسها و دغدغههای کارکنانتان توجه کنید. همچنین بسیار مهم و حیاتی است که مشکلات تنشزا و سخت را حل کرده و تصمیمات حیاتی لازم برای حفظ کسبوکارتان را بگیرید. مشکل اینجا است که برای انجام این دو کار باید دو بخش متفاوت از مغز ما فعال شود. گاهی هم پیش میآید که بین دو شبکه مغزیمان گیر میکنیم؛ شبکهای که به کمک آن به توجه و تمرکز تکلیف محور برای حل مسائل میرسیم و شبکهای که تامل، مهربانی، دلسوزی و ارتباط اجتماعی را تسهیل میکند.
موفقیت در رهبری و کمک کردن به کارمندان نیازمند هر دو شبکه مغزی است. باید کارمندان و چالشهای خاص آنها را درک کنیم و با احساسات و حالت عاطفیشان ارتباط برقرار کنیم. باید تفکری نسبت به دیدگاه و نظر آنها داشته باشیم و با گوش جان آن چه که آنها شنیده، دیده و حس کرده را بشنویم و ببینیم.
خوشبختانه اخیرا پژوهشهایی انجام شدهاند که میتوانیم با کمک آنها به عملکرد این دو شبکه در مغزمان پی ببریم، و اینکه چطور به توازن و تعادل بهتری بین این دو برسیم.
هوش هیجانی و هوش تحلیلی
آنتونی جک استاد دانشگاه کیس وسترن در پژوهش خود به دو کارکرد اصلی شبکههای عصبی در مغز اشاره میکند: شبکه هوش تحلیلی یا شبکه تسک-پازیتیو و شبکه همدلی که به آن شبکه حالت پیشفرض هم میگویند.
به کمک شبکه هوش تحلیلی، رویدادها را معنا میکنیم و از آنها برای حل مسائل و تصمیمگیری استفاده میکنیم. تفکر تحلیلی یا انتزاعی مثل تحلیل مالی و تحلیل دادهها به کمک این شبکه اتفاق میافتد. شبکه حالت پیشفرض کمک میکند تا محیط را اسکن کرده و ایدههای جدید و دیگران را راحت بپذیریم. نکته جالب اینجا است که این دو شبکه مقابل هم هستند. در واقع هر کدام مانع آن یکی است، به طوری که وقتی یکی از شبکهها فعال باشد آن یکی کار نمیکند.
پروفسور جک این دو شبکه را قطبهای مخالف عقل مینامد. که هر دو شامل فعالیت شناختی، تفکر سریع و آهسته هستند و هر دو استدلال و عقل را در کنار خود دارند. هرچند، استدلالی که شبکه تحلیلی مطرح میکند بیشتر درباره اطلاعات و تحلیل آنها است، و استدلال شبکه حالت پیشفرض بیشتر درباره افراد یا مشاهدات کیفی است.
موفقترین و بهترین رهبران کسانی هستند که از هر دو شبکه استفاده کرده و در کسری از ثانیه از این شبکه به آن شبکه تغییر موضع میدهند. نکته مهم دیگر این است که راحتی و سهولت جابهجایی بین این دو شبکه تا حدی به خودآگاهی رهبران، تمرین آگاهانه و پیشبینی شده، قصد هوشیارانه و خودآگاه بستگی دارد.
چطور میان هوش هیجانی و هوش تحلیلی تعادل برقرار کنیم؟
۱. از سلیقه و اولویت خود با خبر شوید
آگاهی از شبکه عصبی غالب یا شناختن شبکه عصبی که بیشتر از همه در شرایط مختلف برانگیخته میشود نیازمند تمرین ذهن آگاهی است. باید کاملا و هوشیارانه از تجربه گذرا و لحظهای خود آگاه باشید. سوالاتی که ممکن است برایتان پیش بیاید:
- چطور چیزها را در این لحظه پردازش میکنم؟ آیا دارم به واقعیات عینی، جزئیات یا راهکارها فکر میکنم؟ یا تفکر بازتر و خلاقانهتری درباره احتمالات دارم؟ آیا صرفا به خوب یا بد بودن چیزی فکر میکنم؟ یا فقط ویژگیهای نسبی چیزهایی را سبک و سنگین میکنم که خوب به نظر رسیده یا از نظر اخلاقی صحیح هستند؟
- چه شرایط یا کارهایی من را به سمت شبکه تحلیلی سوق میدهند؟ چه مواقعی بیشتر به سمت شبکه همدلی کشیده میشوم؟
- به طور کلی، زمان بیشتری را صرف شبکه هوش تحلیلی میکنم یا شبکه هوش هیجانی؟
۲. به کارگیری شبکه عصبی که متناسب با شما نیست
با روشهای مختلفی میتوانید «عضلات» شبکه عصبی هوش تحلیلی و هیجانی خود را تمرین دهید. یکی از راهکارهای مناسب این است که زمان بیشتری را صرف تمرین و استفاده از شبکهای کنید که احتمال استفاده کمتری برایتان دارد. مثل فرد راست دستی که با دست چپ کار میکند تا توانایی هر دو دستش زیاد شود.
برای به کارگیری شبکه هوش هیجانی:
- حداقل روزی 15 دقیقه با دیگران حرف بزنید. هدف از این گفتوگو را درک و فهمیدن هدف شخص مقابل بگذارید و نه حل مشکلش یا مشاوره دادن.
- وقتی قرار است به حرفهای کسی گوش دهید، هر کاری که دارید را کنار بگذارید و به هیچچیز دیگری فکر نکنید و تمام توجهتان را معطوف به حرفهای آن فرد کنید. گوش کردن صرفا شنیدن حرفهای طرف مقابل نیست، بلکه زبان بدن، لحن صدا، نشانههای احساسی هم از جمله مواردی بوده که کمک میکند تا تصویر کاملی از آنچه که دیده و شنیده به دست بیاورید.
- اگر فکر میکنید که درباره چیزی نسبتا مطمئن هستید، سعی کنید خود را به چالش بکشید و فرضیهها و احتمالات دیگر را در نظر بگیرید.
برای به کارگیری شبکه هوش تحلیلی:
- بازههای زمانی مشخصی را برای انجام کارهای معینی برنامهریزی کنید. خود را وقف افرادی کنید که به این بازهها متعهد هستند، حتی اگر تاریخ واقعی شرکت نباشند.
- شرایط و موقعیتی را در محیط کار شناسایی کرده که دستیابی به موفقیت در آن نیازمند رویکردی جدید باشد. مثلا تغییر قرارداد فروشنده فعلی. پیش از این که نظر بقیه را بپرسید، کمی تحقیق و بررسی انجام دهید. به سوالاتی فکر کنید که باید جواب آنها را پیدا کنید. دو یا سه منبع جدید تهیه کنید که معمولا در روند کار در نظر نمیگیرید. محاسن و معایب هر منبع را نوشته و هزینه هر کدام و تاثیرات بالقوهشان را هم در نظر داشته باشید. با توجه به نکات مشاهده شده، چهارچوبی برای پیش روی و حرکت رو به جلو طراحی کنید.
- فهرستی از هزینههای ماهانه خانوار مثل هزینههای آب، برق، تلفن و گاز تهیه کنید. هزینهها و مخارج واقعی پرداخت شده طی 12 ماه اخیر را بنویسید. اعداد و ارقام چه روندی را نشان میدهند؟ بیشترین و کمترین مبلغ پرداختی چقدر و در چه ماهی بود؟ هزینهها چقدر با هزینههای مورد انتظارتان تفاوت داشتند؟
۳. بین دو شبکه تعادل و توازن برقرار کنید
هر گاه در کار با شبکه هوش تحلیلی و هیجانی توانستید به آگاهی بیشتری برسید و به این قابلیت دست پیدا کردید که در مواقع نیاز از یکی از این شبکهها استفاده کنید، آنجا است که آماده ایجاد توازن بین این دو شبکه هستید. باز هم تکرار میکنیم که هر دو شبکه هوش تحلیلی و هیجانی به یک اندازه مهم هستند. هدف شما باید توسعه توانایی جابهجایی مستمر و راحت بین این دو شبکه در مواقع لزوم است.
برای این که تواناییتان در جابهجایی سریع بین این دو شبکه را بهتر کنید، انجام کارهای زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:
- هدف و قصدتان کاملا مشخص باشد. گاهی لزوم و ضرورت جابهجایی از یک شبکه به شبکه دیگر را میدانیم، اما از روی قصد و عامدانه انتخاب میکنیم که این کار را انجام ندهیم. به عبارتی، گاهی دیگر مسئله توانایی مطرح نمیشود بلکه موضوع انگیزه است.
- موقع برقراری ارتباط یا تصمیمگیری که روی دیگران تاثیر میگذارد، به تاثیر و دلالت شخصی بالقوه آن تصمیم فکر کنید. زمانی را صرف توجه به این ابعاد رابطهای و فنی کنید.
درنهایت
شبکههای هوش تحلیلی و هیجانی، جنگ و مبارزهای را در مغز شما ایجاد میکنند. وقتی یکی از این شبکهها کار میکند آن دیگری حرفی برای گفتن ندارد و ساکت سر جایش مینشیند. اینطور نیست که بگوییم این یکی شبکه خوب است و آن دیگری بد، در واقع به هر دو شبکه نیاز داریم. کلید اصلی ارتقای کارایی و تاثیرگذاری شما به عنوان رهبر و داشتن روابط پربارتر این است که یاد بگیرید که کدام شبکه در زمانهای مشخص فعال شده و بتوانید در مواقع لازم در کسری از ثانیه شبکههای خود را عوض کنید.