Skip to main content

بعضی از بزرگ‌ترین ناامیدی‌های زندگی ما می‌تواند ناشی از محیط کارمان باشد. ناامیدی‌های محل کار و فرسودگی شغلی ناشی از آن ممکن است بر اثر کاری که قابل انجام نیست، باشد یا موارد دیگری مانند کارمندانی که با آن‌ها مشکل داریم یا ساختار سازمانی که فکر می‌کنیم وقتمان را هدر می‌دهد و خلاقیت و اشتیاقمان را کور می‌کند. معمولا اسمی که برای این وضعیت پیچیده و استرس‌زا به کار برده می‌شود فرسودگی شغلی است.

در بسیاری از موارد، هنگامی که این احساس به ما دست می‌دهد و ناامیدی و در نهایت فرسودگی شغلی را تجربه می‌کنیم برای از بین بردن آن از الگوهای مقابله با ناامیدی و نارضایتی استفاده می‌کنیم. اما آیا این الگوها باعث از بین رفتن این احساس می‌شوند یا فقط مانند سرپوشی روی آن‌ها عمل می‌کنند؟

تلاش برای تغییر سیستم

زمانی که خیلی به کاری که در حال انجام آن هستیم اهمیت می‌دهیم و مشتاق هستیم که به بهترین نحو آن را  انجام دهیم از آن لذت می‌بریم. اما در عین حال هنگامی که سازمان یا سیستم‌های موجود در سازمان همیشه از آن چیزی که ما به چشم پیشرفت به آن‌ها نگاه می‌کنیم پشتیبانی نمی‌کند یا تغییرات مورد نظر ما اجرا نمی‌شود، اغلب ناامید می‌شویم. هنگامی که به این مورد برمی‌خوریم چالشی برای ما به وجود می‌آید و تلاش می‌کنیم تا افراد موثر در این کار را تغییر دهیم. اما بدون پشتیبانی، ما شبیه به یک فرد شورشی و ناسازگار می‌شویم در صورتی که دنبال این نتیجه نبوده‌ایم. گذشته از بیگانگی احتمالی، بدون اینکه در این تغییر نتیجه قابل توجهی کسب کنیم این نبرد سخت ما را از بین می‌برد و گزینه بعدی بهتر ظاهر می‌شود.

دست کشیدن از مبارزه برای تغییر

هنگامی که تغییر رخ می‌دهد، اتفاق شگفت‌انگیزی است. اما وقتی ایده‌ها نتوانند به سمت جلو حرکت کنند، از بین می‌روند. زمانی که از تغییر خسته و ناامید شویم، وسوسه می‌شویم که جنگ را کنار بگذاریم. کم کم به خودمان می‌گوییم مهم نیست یا من اصلا اهمیتی نمی‌دهم، اما معمولا این دقیقا حس واقعی ما نیست. همه ما سعی داریم از خودمان مراقبت کنیم و دردناک است که به خودمان اجازه دهیم تا احساس ناامیدی کنیم و در نهایت به فرسودگی شغلی دچار شویم. به همین دلیل هم است که با عباراتی مانند مهم نیست سعی می‌کنیم روی آن را بپوشانیم و حس ناامیدی را از خود دور کنیم. این شکست و دست کشیدن از مبارزه، اشتیاق و خلاقیت ما را از بین می‌برد و ما را به سمت گزینه سوم یعنی ترک کردن محل کار سوق می‌دهد.

ترک کردن محل کار

با ترک کردن محل کار قبلی و یافتن شغل جدید یا انجام مشاغل شخصی، شما تمام مسائل را پشت سرتان می‌گذارید و وارد یک راه جدید می‌شوید. در واقع این کار اصلا راه حل مناسبی نیست و مانند زمانی است که می‌گویند مرغ همسایه غاز است و ما تصور می‌کنیم در محل کار جدید دیگر این موضوعات و مشکلات تکرار نمی‌شود. اگرچه ممکن است از بعضی جهات در بعضی موارد بهتر باشد اما این یک احتمال است و ممکن است این اتفاق نیفتد. بنابراین تغییر در این مورد خطرناک است. قبل از تغییر باید بسیار آگاه باشید که چرا دارید این کار را می‌کنید. شاید بهتر باشد یک راه حل جایگزین برای حل این ناامیدی و فرسودگی شغلی خود داشته باشید.

مسیر جایگزین مناسب برای رفع ناامیدی‌های محل کار و افسردگی شغلی

در حالی که جنبه‌هایی از زندگی حرفه‌ای ما وجود دارد که غیرقابل تحقق و تغییر ناپذیر است، جنبه‌های بسیاری وجود دارد که ما می‌توانیم روی آ‌ن‌ها تاثیر بگذاریم. غالبا بزرگترین عواملی که باعث می‌شوند ما در شغل‌هایمان دچار ناکامی شویم، موضوعاتی هستند که می‌توانیم آن‌ها را تغییر دهیم. این عوامل به آنچه در درون ما اتفاق می‌افتد ارتباط دارد. اگر قضاوت‌ها و داستان‌های ناکامی که در مورد همکاران، ارتقاء شغلی، شناخت و ماهیت کار و … را که با آن مواجه می‌شویم شناسایی کنیم و تلاش کنیم تا آن‌ها را از بین ببریم می‌توانیم بسیاری از ناامیدی‌هایمان را کاهش دهیم. اگر با داستان‌ها و باورهای اساسی که قضاوت‌ها و قربانی درونی ما آن‌ها را به محل کار می‌آورند برخورد نکنیم، آن‌ها اغلب به محیط کار بعدی ما هم منتقل می‌شوند.

سپس به نظر می‌رسد که مکان جدید دقیقا مانند جای قبلی بود، زیرا برداشت‌ها و داستان‌های ما با ما همراه هستند. هنگامی که با داستان‌ها و دیدگاه خود سر و کار داریم، می‌توانیم تصمیم بگیریم تا تغییراتی ایجاد کنیم تا در جای دیگر طور متفاوتی به نظر برسیم و از انتخاب‌های خود مطمئن باشیم.

نمونه‌ای برای مسیر جایگزین و حل مشکل افسردگی شغلی

با تغییر داستان‌ها و دیدگاه خود در مورد کار می‌توانیم کل تجربه خود و ناامیدی‌های محل کار و حتی افسردگی شغلی را تغییر دهیم. برای اینکه بهتر بتوانیم متوجه قضیه شویم یک مثال می‌زنیم.

شخصی به نام مری به عنوان یک مدیر اجرایی در یک شرکت دارویی فعالیت می‌کرد. او احساس خوبی به محل کارش نداشت و ترجیح می‌داد در یک جای غیرانتفاعی مشغول به کار شود و بتواند به صورت مستقیم‌تری با مردم در ارتباط باشد، به آن‌ها کمک کند و روی آن‌ها تاثیر بگذارد. مری مادر دو پسربچه است و از نظر مالی این امکان برای او وجود نداشت تا محل کار خود را ترک کند. او می‌دانست که ساختار بزرگ شرکت‌ها را به چیزی تبدیل نمی‌کند که برای آن هیجان یا شور و اشتیاق داشته باشد اما از طرف دیگر تمایل داشت تا رضایت دیگران را نسبت به آنچه انجام داده است، حس کند. داستان او موارد مختلفی داشت.

یکی از این موارد درگیری وی با گزارش ماهانه بود. عمق آنالیز آماری، تخصص او نبود و چیزی نبود که از آن برخوردار باشد. در واقع، او از آن متنفر بود. حداقل از همین جا بود که داستان شروع شد. همانطور که معلوم شد او به طور خاص از کاری که انجام می‌داد لذت نمی‌برد و در هنگام تحویل گزارش دچار استرس می‌شد. در واقع او از اینکه همکاران و مدیرانش از روی گزارش‌های تهیه شده توسط مری، درباره او چه فکری می‌کنند می‌ترسید. این ترس مبتنی بر تصور یک قضاوت و داوری خارجی بود. اما در زیر این تصور، تصویری از خود مری در ذهنش وجود داشت که از این کار لذت نمی‌برد. دیدن این موضوع برای اکثر افراد دشوار است و ترجیح می‌دهند تا روی این داستان را با تصویر دیگری با تمام ویژگی‌های خوب بپوشانند.

پس مری از این تصویر استفاده کرد تا در ذهنش پخش شود که چقدر در کارش خوب بود و اینکه رئیس او چگونه به خاطر آنچه واقعا در آن خوب بوده از او قدردانی نکرده است. این دو لایه آخر روی سطح بودند اما مشکل واقعی را پوشانده بودند. کل ساختار داستان‌ها و تصاویر جبران کننده در داستان‌های قاضی و قربانی او بنا شده بود که توانستند آن را شناسایی و حل کنند.

پس از حل شدن داستان‌های قاضی و قربانی او، ترس از قضاوت و رد کردن او رو شد. با این کار، گزارشی که از آن متنفر بود تبدیل به موضوع بزرگی نشد و به نظر می‌رسید مشکل واقعی این گزارش بیشتر از خود کار، مربوط به خود داوری و ترس است.

مسئله دیگری که در مورد او وجود داشت در مورد ساعت کاری‌اش بود، اما وقتی خط تولید دیگری برای مدیریت باز شد و با همان حقوق کار سبک‌تری را باید انجام می‌داد در انتخاب مردد شد. این موضوع مشخص کرد که مری موافقت‌نامه‌هایی در ذهن خود دارد که ارزش خودش را بر اساس این که چقدر چالش‌هایی که دارد یا کارهایی که انجام می‌دهد سخت است، تعیین می‌کند.

او احساس کرد که برای رسیدن به احساس موفقیت، باید بر چالش‌های دشوار غلبه کند. هنگامی که این مورد شناسایی شد، برای حل آن تلاش کردند. به زودی مری برای داشتن احساس خوب بودن در مورد خودش نیازی به انجام کار بیش از حد نداشت. او اکنون به خودش اجازه می‌دهد گزینه‌هایی را انتخاب کند که قبلا آن‌ها را در نظر نمی‌گرفت. مری با حل شدن مشکلاتش توانست به همان اندازه قبل پول به دست آورد، کمتر کار کند و زمان با کیفیت بیشتری را با پسران خود بگذراند. او درخواست انتقال جانبی را داد و مورد تأیید قرار گرفت.

در کنار حل این نوع داستان‌ها، مری همچنین شروع به ایجاد نگرش‌های جدید در مورد موقعیت خود کرد. هنگامی که مری گزارش‌های افراد تیمش را مطالعه می‌کرد متوجه شد که بسیاری از افراد احساسی مشابه دارند و همین باعث شد او شروع به ایجاد سیاست‌های جدید کاری، برای از بین بردن حس قاضی و قربانی آن‌ها کرد. در نهایت توانست محیطی را ایجاد کند که اگر کسی در تیم و پروژه با مشکلی رو به رو بود از بیان کردن آن نترسد. به نظر می‌رسید ترس مردم از قضاوت و توبیخ، ارتباطات را مختل می‌کند. البته تمام این پروسه مستلزم این بود که مری نسبت به خطاهای خود صادقانه و گشاده باشد و بابت اشتباهات دیگران، آن‌ها را قضاوت نکند.

از زمانی که مری شروع به خدمت رسانی به کارگران و مشتر‌ی‌های خود کرد، متوجه شد که در طی این مدت چقدر استرس آن‌ها کاهش پیدا کرده است. با ارتباطات بازتر، ترس و قضاوت کمتر، محیط کار آن‌ها کارآیی بیشتری برای اختصاص به پروژه‌های خود به دست آورد. مری از طریق خدماتش به تأثیرپذیری بر محیط عاطفی اطرافیان خود پرداخت. او علاوه بر اینکه افرادی را در تیم خود دارد و می‌تواند آن‌ها را راهنمایی کند و روی زندگیشان تاثیر بگذارد، زمان بیشتری را در خانه و در کنار خانواده‌اش می‌گذراند و بیشتر لذت می‌برد.

تلاش برای تغییر محیط کار می‌توانست یک مبارزه بزرگ باشد و احتمالا کوششی بن بست بوده است. اما مری بر تغییر محیط شخصی خود، حل کردن باورها و تغییر وضعیت عاطفی خود تمرکز داشت. این تغییر درونی به او امکان ایجاد محیطی حرفه‌ای را داد که دارای پاداش و توازن باشد. او خودش را بزرگ‌ترین عامل تعیین کننده خوشبختی خود شناسایی کرد و به این ترتیب توانست با ناامیدی‌ها و فرسودگی شغلی خود روبرو شده و آن‌ها را حل کند.

وضعیت کاری همه متفاوت است، اما بسیاری از ناامیدی‌های محل کار که در نهایت منجر به فرسودگی شغلی برای همه ما می‌شود مشترک است. برای برخی از افراد، حل کردن ترس‌ها، قضاوت‌ها و تفسیرهای غلط در ذهنشان باعث تغییر همه چیز در زندگی آن‌ها می‌شود. با این وجود این موضوع همیشه باعث نمی‌شود که محل کار بهتر و حرفه‌ای‌تر شود. در این حالت، از این آگاهی که شما بهترین تلاش خود را کرده اید، سپاس‌گزار باشید و بدانید که فقط زمان آن است که حرکت کنید.

 

Leave a Reply

Close Menu

شرکت توسعه سازمانی همرو

به این پرسش‌ها فکر کنید:
– چگونه نسل بعدی مدیران در سازمان خود را شناسایی می‌کنید و ارتقاء می‌دهید؟
– چگونه نقش رهبری را در سازمان گسترش می‌دهید؟
– چگونه مشارکت افراد را بالا می‌برید و آنها را در جهت طراحی راه‌کار همراه می‌کنید؟
– چگونه تجربه اعضای سازمان و مشتریان خود را می‌سنجید و تغییرات نوآورانه ایجاد می‌کنید؟

 

با ما در ارتباط باشید

آدرس: تهران- خ ولیعصر- بالاتر از میدان ونک- کوچه خلیل‌زاده- پلاک ۲۸

تلفن: ۸۷۶۳۴۸۵۴-۰۲۱
ایمیل: hi@hamro.org