نوامبر 2019 پیش از سخنرانی در مورد رهبری در شرایط بحرانی برای 15 مدیرعامل بخش خدمات مالی از آنها خواستیم با نشان دادن دست اعلام کنند که چند نفرشان رهبری در بحران را تجربه کردهاند. اما هیچ دستی بالا نرفت! در حال حاضر مدیران ارشد نقاط مختلف دنیا در حال سازگار شدن با همهگیری کووید ۱۹ و جنبش عدالت اجتماعی مهمی در آمریکا و اروپا هستند. اطلاعات هر روز تغییر میکنند، راهحلها روشن نیستند و منابع اغلب محدود هستند. آمریکا تا کنون به اندازه ۲ برابر کشتهشدگانش در جنگ ویتنام تلفات داده، پس تصمیمها میتوانند پیامدهایی در حد مرگ و زندگی داشته باشند. همزمان آمریکاییها و غربیها از شرکتها میخواهند در زمینه مسئولیت اجتماعی به استانداردی سختگیرانهتر متعهد باشند. حال باید پرسید رهبران کسبوکار امروزی که همزمان با چند بحران مواجه هستند، برای رسیدن به پاسخ سوالهایشان باید به کجا مراجعه کنند؟ هزاران سال است که فرماندهان نظامی چالشهایی در این حد و اندازه را تجربه میکنند، در نتیجه وقتی فعالیت در شرایط امروزی آشفته و سردرگم کننده به نظر میرسد، میتوانیم به درسهایی از کارآمدترین فرماندهان نظامی تاریخ توجه کنیم تا بینشهایی برای چالشهای دشوار دوران صلح به دست آوریم. در ادامه همراه باشید تا درسهای رهبری در شرایط بحران را از سرگذشت این فرماندهان نظامی به شما معرفی کنیم.
درسهای رهبری در شرایط بحران از سرگذشت فرماندهان نظامی تاریخ
۱. قاطع باشید
در حال حاضر بسیاری از رهبران کسبوکار با شماری از دشوارترین چالشهای زندگیشان مواجه هستند. ساختار بعضی کسبوکارها باید کاملا متحول شود. میلیونها نفر شغلشان را از دست میدهند. رهبران کسبوکار میتوانند یکی از نخستین درسهایی را سرلوحه خودشان قرار دهند که در ارتش میآموزیم، اینکه فکرمان را مدام با شکستها مشغول نکنیم. برای مثال در سال ۱۸۱۲ بعد از آنکه ناپلئون به روسیه تجاوز کرد، مارشال میخائیل کوتوزوف میدانست که از لحاظ استراتژیک باید عقبنشینی کند و مسکو را به فرانسویها تسلیم کند تا با تجدید قوا از موضع قدرت با ناپلئون بجنگد، کاری که بعدا با موفقیت انجام داد.
۲. وسط میدان باشید
فرماندهان نظامی برتر دوشادوش سربازانشان میجنگند. همان کاری که هانیبال در جنگ دوم پونی انجام داد. نقل شده است که دوک ولینگتون زمانی گفته بود حضور ناپلئون در میدان جنگ به اندازه ۴۰ هزار سرباز جنگی ارزش داشت.
۳. چابک باشید
وقتی وینستون چرچیل در ماه می ۱۹۴۰ نخست وزیر شد، با زدن برچسبهای «همین امروز اقدام شود» به بروکراسی جنگی بریتانیا حمله کرد. او شخصا این برچسبها را روی بسیاری از اسناد ارسالی میچسباند. ناپلئون به خاطر برنامهریزی به شدت متمرکز و وسواسش نسبت به مدیریت زمان معروف بود، اما ولینگتون ناپلئون را با چابکی در واترلو شکست داد. معروف است که پیوسته بین سربازان حرکت میکرد و موقعیت تمام لشکر را در حین حرکت تغییر میداد.
۴. با اعتماد به نفس رهبری کنید
روحیه از همه چیز مهمتر است. در همهگیری کارکنان (از جمله حتی خود مدیرعامل) و خانوادههایشان در خط مقدم هستند. فرماندهان نظامی توانا میدانند که باید با اعتماد به نفسی رهبری کنند که زیربنای آن خوشبینی است. در نبرد آزینکورت، وقتی بسیاری از فرماندهان عقبنشینی را انتخاب کرده بودند، هنری پنجم که به واسطه سرمایهگذاری در فناوری جدید (کمانهای دستی دقیقتر و قدرتمندتر) به استراتژیاش اطمینان داشت، با ارتشی سه برابر اندازه ارتش خود روبهرو شد. هنری پنجم اطمینان مطلقی به تیمش داشت و پیروز شد (شکسپیر در نمایشنامه هنری پنجم از این تیم با عنوان «جوخه برادران» یاد کرده است).
۵. با برقراری ارتباط سعی کنید الهامبخش باشید
رهبران دوران جنگ میدانند که با برقراری ارتباط میتوان اطلاعات حیاتی را منتقل و ثبات قدم را تقویت کرد. خبرنگار بزرگ CBS در جنگ جهانی دوم، ادوارد آر مارو از لندن گزارش داده بود «چرچیل زبان انگلیسی را بسیج کرد و به نبرد فرستاد». ناپلئون هر روز پیامهای کوتاه الهامبخشی به سربازان میفرستاد که روحیه آنها را تقویت میکرد. البته ارتباطات زیاد هم میتواند مسئلهساز باشد. ارتش آمریکا در طول جنگ ویتنام مدام اطلاعیههایی طولانی میفرستاد که بسیاری از آنها برچسب فوری خورده بودند (حتی طبقهبندیای بالاتر از فوری به نام «مافوق فوری» وجود داشت). همانطور که میشد پیشبینی کرد، نتیجه این یادداشتهای فوری زیاد نه شفافیت بلکه سردرگمی بیشتر بود.
۶. رهبران و وظایف را به سرعت جابهجا کنید
بعضی از فرماندهان در جنگ، خوب خودشان را اثبات میکنند. فرماندهان نظامی به رهبران موفق مدام دستورهای بیشتری میدهند، به سرعت درجه آنها را ارتقا داده و مسئولیتهایشان را اضافه میکنند. افراد ناموفق اخراج نمیشوند بلکه بار مسئولیتشان کم میشود و تا زمانی که به کارآمدی برسند به آنها دستورهای گام به گام داده میشود. در این شرایط همه رهبران در حد تواناییشان بهترین عملکرد را نشان میدهند. ناپلئون؛ ارتشبد پروسی، هلموت فون مولتکه و ژنرال آلمانی، اریک لودندروف به فرماندهان اصلیشان آزادی عمل زیادی میدادند و فرماندهانی که توانمندیشان را اثبات میکردند، به سرعت ارتقای درجه میگرفتند.
۷. به سربازان استراحت بدهید
فرماندهان نظامی ممکن است زمانی برای استراحت نداشته باشند، چرچیل در طول ۶ سال جنگ جهانی دوم، ۸ روز به مرخصی رفت (و حتی در این مرخصیها هم پیامهای روزانه را میخواند). ولینگتون در نبرد نود ساعته واترلو فقط ۹ ساعت خوابید. بااینحال سربازان در میدان جنگ به غذا، استراحت، تفریح، حقوق و سرگرمی نیاز دارند. جورج واشنگتن در جنگ انقلاب آمریکا بر خلاف دستور مستقیم کنگره مبنی بر حمله به بریتانیاییها در فیلادلفیا، به سربازانش در دره فورج استراحت داد. دره فورج اگرچه تعطیلات محسوب نمیشد، مکانی برای استراحت و تجدید قوا بود (و واشنگتن نمیدانست زمستان چقدر سخت خواهد بود). سازمان نیروهای مسلح متحد در طول جنگ جهانی دوم از هنرمندانی مثل باب هوپ و دیگران دعوت میکرد تا برای سربازان آمریکایی برنامه اجرا کنند تا روحیه آنها را بالا ببرند. درحالیکه همه در دوران همهگیری کووید 19 بیش از پیش سخت کار میکنیم و مدام پای نرمافزارهای دورکاری و صفحههای نمایش هستیم، رهبران باید مطمئن شوند که کارمندان استراحت میکنند، تعطیلات آخر هفته سر جایش است و در تابستان راههایی برای فراهم کردن تعطیلات ضروری پیدا میکنند.
درنهایت
استراتژی محور رهبری مدیریتی است و ریشه واژه استراتژی «استراتژوس»، واژهای یونانی به معنی ژنرال است. حال که رهبران مشغول وظیفه دشوار یعنی بازگشایی امن محل کار افراد، نجات و تقویت کسبوکارهایشان و انگیزه دادن به تیمهایشان میشوند، نباید درسهای بحران را از یاد ببرند و باید پارادایم مدیریتی جدیدی ایجاد کنند که مبنای آن قاطعیت، وسط میدان بودن، چابکی، خوشبینی، ارتباطات الهامبخش، ماموریتهای کاری انعطافپذیرتر و برقراری تعادل بهتر بین کار و زندگی است. بااینحال هنگام برنامهریزی خوب است که این توصیه آیزنهاور در مورد استراتژی را به خاطر بسپاریم که «برنامهها زیاد مهم نیستند، اما برنامهریزی حیاتی است».