Skip to main content

تاد* مردی ۴۸ ساله و تر و تمیز است؛ اما وقتی وارد رستوران مجللی که باهم قرار نهار داشتیم شد؛ شانه‌هایش سست شده بود و دائما با انگشتان خود ور می‌رفت و کاملا عصبی بود. روزی که ما در مورد آن صحبت می‌کنیم؛ زمانی است که ۱۰ ماه از اخراجش گذشته بود. از دست دادن شغل تاد تاثیرات مالی بزرگی روی خانواده‌اش گذاشته است؛ با این حال، او با صدایی ضعیف تعریف می‌کند: «به نظرم سخت‌ترین بخش این است که هیچ‌کس ارزش من را نمی‌بیند». 

من با تاد سال ۲۰۱۴ برای کتاب جدیدم Crunch Time: How Married Couples Confront Unemployment مصاحبه کردم. این کتاب بر تجربیات افراد تحصیل کرده، متاهل و دارای فرزند ایالات متحده تمرکز می‌کند. مشغول به کار بودن تاد، مانند ده‌ها حرفه‌ای دیگری که با آن‌ها مصاحبه کردم، کلید احساساتی است که تعیین می‌کند که او چگونه وضعیت اجتماعی و عزت نفس خود را می‌سنجد. با این حال، این عزت نفس به طور مداوم مورد تهدید قرار می‌گیرد؛ به این دلیل که متخصصانی مانند تاد، به دلیل عدم قطعیت بازار کار که مدت‌ها قبل از شیوع بیماری کرونا وجود داشته است، بیکار شده‌اند.

با رسیدن حجم بیکاری به چنین سطح تاریخی، اکنون زمان خوبی برای بررسی مجدد پیوند بین هویت شخصی و شغل ما است.

عدم قطعیت بازار کار  برای چندین دهه رو به افزایش است

سازمان‌های ایالات متحده چندین دهه است که فلسفه خود را از «بزرگ‌تر بهتر است» به «کوچک‌تر زیباست» تغییر داده‌اند. اکنون تعدیل، کوچک‌سازی و بهینه‌سازی، منطق ساختاری بسیاری از شرکت‌ها شده است. رکود بزرگ ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹، باعث شد که همه‌چیز تغییر کند و دیگر مانند سابق نشود. این رکود باعث شد که عدم اطمینان بازار کار، حتی کارمندان دارای تحصیلات عالی را نیز درگیر کند. اکنون، آسیب‌های اقتصادی ناشی از فاصله‌گذاری اجتماعی، تهدید بزرگ‌تری برای جامعه حرفه‌ای ایالات متحده است.

درست است که اثرات اقتصادی روی افراد و خانواده‌ها بسیار زیاد خواهد بود؛ اما تاثیر انسانی آن چقدر است؟ تاد علاوه بر از دست دادن شغل وضعیت اجتماعی خود را نیز از دست داده و احساس شرم عمیقی را تجربه کرده بود. در حالی که با احساس ناامیدی از بازار کار دست و پنجه نرم می‌کرد؛ از بیکاری خود شرمنده شد و اعتماد به نفسش را از دست داد. او از نحوه تعامل خود با دیگران یا چگونگی گذران وقت هدفمند، مطمئن نبود.

تجربه تاد واقعیت معاصر را نشان می‌دهد: داشتن یا از دست دادن شغل به نشانه‌ای ذاتی از ارزش اخلاقی یک شخص تبدیل شده است. چند دهه پیش، جامعه شناس، اروینگ گافمن (Erving Goffman)، بیکاری را «هویت خراب» نامید. منظور این بود که افراد بیکار از مشارکت کامل در زندگی اجتماعی محروم می‌شوند؛ زیرا دیگران به آن‌ها با دید سوءظن نگاه می‌کنند. من از طریق تحقیقاتم حکایت‌های دست اولی در مورد این انگ‌زنی شنیده‌ام. به عنوان مثال، یک مرد بیکار دیگر به اسم رابرت، در مطالعه من توضیح داد که همسایگان و دوستانش با دستکش با او دست می‌دهند. انگار می‌ترسند که اگر بیش از حد آزادانه با او رفتار کنند، به بیماری بیکاری گرفتار شوند. 

دیگر محققان، با تحقیق در مورد دیگر رکودهای اقتصادی مانند رکود بزرگ (Great Depression) و بحران مزرعه آیووا (Iowa Farm Crisis) در دهه ۱۹۸۰، دریافتند که اشتغال عملکردهای مهمی فراتر از درآمد دارد: داشتن شغل، علاوه بر اینکه اساس و موقعیت هویت اجتماعی ماست؛ راهی برای ساخت زمان ما فراهم می‌کند، هدفمندی به ما داده و ارتباطات اجتماعی ما را نیز گسترش می دهد. از طرف دیگر، بیکاری نه تنها درآمد ما را از بین می‌برد؛ بلکه به عنصر اصلی سازمان‌دهنده زندگی ما آسیب می‌رساند. 

مادران و پدران، بیکاری متفاوتی تجربه می‌کنند

در حالی که عزت نفس ضربه دیده رابرت و تاد، تجربه مشترک بسیاری از مردانی بود که با آن‌ها صحبت کردم؛ شرایط برای زنان بیکار، حداقل در ماه‌های اولیه، کمی متفاوت بود. دوریس، یک وکیل بیکار به من گفت: «من زمان مادر بودن تصدیق می‌شوم». او این موضوع را با خواسته‌های وسیع شغل قبلی خود پیوند داد؛ که به گفته خودش، علی‌رغم خواسته‌اش، او را در مسیرهایی «می‌کشاند» که مانع از گذراندن وقت زیاد با دو پسرش می‌شد.

زنان بیکار در مورد دسترسی به فضای اجتماعی جدیدتری صحبت می‌کردند: مادرانی که در خانه می‌مانند. زن بیکار دیگری به اسم دارلین، وقتی صبح یک روز هفته در مدرسه پسرش حاضر شد؛ مورد استقبال دیگر مادران انجمن اولیا مربیان مدرسه قرار گرفت. او می‌گوید: «آن‌ها از من نپرسیدند: صبح سه شنبه ساعت ۱۰ صبح اینجا چه کار می‌کنی؟» دارلین به جای اینکه مجبور شود آنچه را که خارج از محل کار انجام می‌دهد را توجیه کند؛ احساس مورد استقبال قرار گرفتن داشت: «آن‌ها انگار می‌خواستند بگویند: سلام، بیا اینجا، ما به کمکت نیاز داریم!» 

در طرف دیگر، پدران بیکار، دنیای والدین را به شکل متفاوتی تجربه کردند. ویلیام که یک پدر است، نمونه‌ای ناخوشایند از مراقبت از فرزند چهار ساله خود، در طول هفته را توضیح داد. ویلیام پسرش را به استخر محله خود می‌برد، جایی که به قول خودش «انگار ۲۰ مادر و فقط من پدر اونجا بودم». وی افزود: «نمی‌دانستم چگونه ارتباط برقرار کنم و واقعا چنین چیزی را نمی‌خواستم. می‌دانی؟ احساس ناخوشایندی داشتم. واقعا چنین حسی داشتم». ناراحتی ویلیام کاملا با دارلین متفاوت است.

با این حال، با گذشت زمان دریافتم که حتی زنان بیکار نیز از تلاشی غیر ممکن برای رسیدن به کارمندی ایده‌آل، در کنار همزمان مادری ایده‌آل بودن، برای درگیر شدن در فعالیت‌های حرفه‌ای رنج می‌برند. در حالی که مادر بودن به برخی از زنان بیکار کمک می‌کند تا زمان خود را بسازند، هدف داشته باشند و روابط اجتماعی خود را گسترش دهند، چنین چیزی به طور حتم امکان‌پذیر است؛ حقوقی که زنان می‌گیرند به ارزش حقوق مردان نیست. حتی وقتی زنان بیشتر از همسران خود درآمد داشته باشند؛ همچنان مسئولیت کار ناپیدا و بدون حقوق در خانواده‌های خود را برعهده دارند. پدر بودن هنوز راه مشروع فرهنگی برای مشارکت مردان در خانواده‌هایشان در ایالات متحده نیست؛ بنابراین پدری کردن، جایگزین کارکردهای نهفته استخدام برای مردان بیکار نمی‌شود. این نمونه باعث می‌شود تا زنان به طور مساوی، در عرصه کار دارای حقوق، مشارکت داشته باشند و مردان نیز به طور مساوی در قلمرو کار و مراقبت‌های بدون حقوق شرکت کنند. 

وقت آن است که دوباره مسئله را مرور کنیم. دولت و کارفرمایان می‌توانند کمک کنند.

همچنان که اشتغال پایدار در ایالات متحده و حتی در سطح جهانی متزلزل‌تر می‌شود موجی از بیکاری در پی شیوع کووید ۱۹ بر ما حادث می‌شود؛ باید در تعیین ارزش خود به عنوان افرادی اجتماعی، ارزش زیادی برای اشتغال قائل باشیم. 

استفاده نکردن از ارزش اخلاقی ناشی از اشتغال، نیاز به تغییری فرهنگی دارد که می‌تواند توسط سیاست‌های اجتماعی تسریع شود. به عنوان مثال، حقوق بیکاری غالبا یکی از اصلی‌ترین مشاجرات در سطح سیاست است و اغلب استفاده نادرست از آن می‌شود که ناشی از برابری اخلاقیات با اشتغال است. Universal Basic Income، که درآمد زندگی شما را بدون کار یا با کار نشان می‌دهد؛ ممکن است گامی در جهت به حداقل رساندن این پیوند بین شغل و ارزش اخلاقی باشد. همچنین، سیاست‌های دولت می‌تواند نابرابری‌های جنسیتی را برطرف سازد و این امکان را برای زنان و مردم فراهم کند تا نقش‌های متنوع اجتماعی را بر عهده بگیرند؛ نه فقط به عنوان کارمند، بلکه به عنوان والدین، خواهران و برادران، فرزندان، عمه‌ها، عموها، دوستان و مربیان. همانطور که بسیاری از کشورهای شمال اروپا قبلا انجام داده‌اند؛ دولت نیز می‌تواند تا حدودی امور مراقبتی را نوعی شغل در نظر بگیرد. در سوئد، والدین حق دارند تا ۱۵ ماه مرخصی بگیرند و حقوق آن‌ها تا ۸۰ درصد توسط دولت پرداخت می‌شود. همچنین زمانی فرزندشان متولد شود، در یک سیستم مراقبت از کودک عمومی، ثبت می‌شوند. سرمایه‌گذاری روی سیاست‌های اجتماعی که وظایف مراقبتی را در نظر می‌گیرد؛ می‌تواند زن و مرد را ترغیب به یافتن نقش خودشان در خارج از وظیفه شغلی کرده و باعث شود تا آن‌ها به این کار افتخار کنند. 

کارفرمایان هم نقشی برای ایفا کردن دارند. برای مثال، شرکت‌ها می‌توانند برای دسترسی مداوم، زمانی برای ارتباط چهره‌به‌چهره و فداکاری حاد، سخت‌گیری‌هایشان را کمتر کنند. شرکت‌ها با اتخاذ سیاست‌های انعطاف‌پذیری (مانند کار از خانه یا زمان کار شناور) می‌توانند نشان دهند که استفاده از چنین سیاست‌هایی امکان‌پذیر و قابل قبول است و خطری حرفه شخص را تهدید نمی‌کند. کارفرمایان با در نظر گرفتن تعهدات غیر کاری کارکنان، می‌توانند نقش مهمی در تغییر شکل کلی فرهنگ کار داشته باشند. 

ترکیب این مراحل می تواند به همه والدین کمک کند تا خارج از کار، نقش‌هایی بر عهده بگیرند. به همین دلیل، پدرانی که از فرزندان خود مراقبت می‌کنند، عجیب و غریب نیستند و زنان انتظار حضور ویلیام در استخر را دارند. 

با گذشت سال‌ها، تاد، ویلیام، دوریس، رابرت، دارلین و سایر متخصصانی که با آن‌ها صحبت کردم، سرانجام شغل‌های جدیدی پیدا کردند. بعضی از آن‌ها شغل مناسب تمام وقت با مزایای عالی یافتند. دیگران کارهای پاره وقت انجام دادند. با این حال، بعضی از آن‌ها از تلاش برای یافتن شغل خسته شدند و تصمیم به افتتاح شرکت‌های مشاوره گرفتند. در طی فراز و نشیب‌های حرفه‌ای آن‌ها، زندگی نیز ادامه داشت. برخی والدین خود را از دست دادند؛ برخی دیگر طلاق گرفتند. یک نفر فوت کرد. بعضی از آن‌ها دوباره گرفتار از دست دادن شغل شدند. البته درسی حرفه‌ای برای آنها شد و آن این بود که: داشتن شغل، حتی اگر اعتبار داد بالا و حقوق خوب همی داشته باشد؛ باز هم قابل اعتماد نیست.

پس چرا باید کل سلامت روحی و عاطفی خودمان را به چنین دوست بی‌ثباتی وابسته کنیم؟

* تمامی نام‌ها مستعار هستند.

Leave a Reply

Close Menu

شرکت توسعه سازمانی همرو

به این پرسش‌ها فکر کنید:
– چگونه نسل بعدی مدیران در سازمان خود را شناسایی می‌کنید و ارتقاء می‌دهید؟
– چگونه نقش رهبری را در سازمان گسترش می‌دهید؟
– چگونه مشارکت افراد را بالا می‌برید و آنها را در جهت طراحی راه‌کار همراه می‌کنید؟
– چگونه تجربه اعضای سازمان و مشتریان خود را می‌سنجید و تغییرات نوآورانه ایجاد می‌کنید؟

 

با ما در ارتباط باشید

آدرس: تهران- خ ولیعصر- بالاتر از میدان ونک- کوچه خلیل‌زاده- پلاک ۲۸

تلفن: ۸۷۶۳۴۸۵۴-۰۲۱
ایمیل: hi@hamro.org