من در شیوه مربیگری خود همیشه از نقاشی استفاده میکنم؛ در واقع با نقاشی، نیمکره راست مغزم را به اندازه نیمکره چپم در جلسات به کار میگیرم.
سیستم فکری چیزی فراتر از کلمات است و تصاویر راهی برای ابراز بهتر افکار است و این همان هنر مربیگری من است.
اگر چه این کار که از نظر من هنر مربیگری است، درست شبیه خطخطی کردن است اما با هدف بیان مسائل درونی و ناخودآگاه خودم از مراجعهکنندگان از آن استفاه میکنم.
یادداشتبرداری در حوزه ما کاری خاص است. آسیبپذیرترین و شخصیترین بخش کار ما را منعکس میکند. دفترچهای شخصی است که وضعیت ذهن و روحیات مراجعان ما را در لحظات کلیدی تحول آنها ثبت کرده است.
همچنین نشان میدهد که ما به عنوان مربی در این لحظات چطور از آنها پشتیبانی کردهایم و در نتیجه به همان اندازه درون ما را هم آشکار میکند.
آنچه با این تصاویر روی کاغذ ترسیم میکنم، به تصویری لحظهای از مسیر ناخودآگاه من یا مراجع یا هر دو ما تبدیل میشود و روشی بسیار ارزشمند برای درک کردن کاری است که انجام میدهم.
نقاشی به ذهن ناخودآگاه من اجازه میدهد که در کنار و موازی با گوش کردن و سوال پرسیدنم از مراجعهکننده، حضور داشته باشد.
معمولا زمان زیادی از جلسه مربیگری میگذرد تا موضوع مورد بحث ملموس و قابل شناسایی شود و آن موقع است که هنر مربیگری من گل میکند و نقاشی هم آغاز میشود.
نقاشی؛ هنر مربیگری
من همیشه به آنچه قابل بیان نیست مثل نقاشیهایم، بیشتر از واژههای خودم اعتماد دارم. بنابراین همیشه اجازه میدهم تصویر یا نمودارم تجسم پیدا کند و بعد آن را به جلسه مربیگری میآورم. تصاویری که میکشم، خودشان گویا هستند و به زبانی بهتر از واژهها بیانگر حس و حال من است.
اگرچه سالهاست این کار را انجام میدهم، اما زمانی واقعا فهمیدم که به چه دستاوردی رسیدهام که همه این تصاویر را در کنار هم قرار دادم. اولین بار بود که همه سالهای مربیگری خود را بهصورت تصویری میدیدم. تجربهای بسیار عمیق و پرمعنا بود. تصویری از هنر مربیگری من بود بعد از این که سالها بود طراحی میکردم اما به هیچوجه اهمیتش را درک نکرده بودم. نگاه کردن به همه آنها در کنار هم مانند مشاهده آرشیوی از کارم بود.
ستارهشناسی را در نظر بگیرید که الگوهای آسمانی تاثیرگذار در روابط انسانها و دنیای مادی را بررسی و ردیابی میکند. بسیاری از ما مربیان شبیه ستارهشناسان از طریق مجموعه کارهایمان الگوهای سیستمهای انسانی را ردیابی میکنیم.
با گردآوری طرحهایم توانستم الگوهایی را شناسایی کنم که تکرارشان این روابط و شباهتها را از سطح فردی به جمعی گسترش میدادند. نگاه کردن به این طرحها در کنار هم الگوهایی را به من نشان داد که تکرار میشدند، احساس میکردم این الگوها پرمعنا و مقدس هستند.
هر چه بیشتر در مورد تحول روانی معنوی مطالعه کردم، تکرارهای بیشتری دیدم.
همبستگیها و الگوها به درمان و مسیرهای رشد شخصی ما، شکل و قالب میدهند. فرقی نمیکند این الگوها مربوط به مراحل مسیر رشد فرد، مراحل تغییر و تحول یا مراحل آگاهی از طریق یوگا، مدیتیشن و ذهنآگاهی باشند، همه یک جهت را نشان میدهند.
این الگوها، استعارهها، چارچوبها و ساختارهای رازآمیز و معنوی ما را به مسیر درمان و رشد هدایت میکنند. این مسیر ما را از ضمیرمان جدا میکند، زنجیرها را پاره میکند و آزادمان میکند تا به سطح بالاتری از خودآگاهی دست یابیم.
مربیگری، رشتهای نسبتا جدید
مربیگری رشته نسبتا جدیدی است. در بخش زیادی از این حوزه تاکید بسیاری بر کمیسازی، کیفیسازی و سنجش به منظور اعتبار بخشیدن، تایید یا رد این رشته وجود دارد.
شنیدهام که برخی از افراد مربیگری را به عنوان روشی تعاملی برای موفق یا بهرهور کردن سریع افراد توصیف کردهاند.
بهنظر من مربیگری بسیار عمیق، تحولآفرین و معنوی است. مربیگری به توسعه خودآگاهی کمک میکند و از طریق این توسعه به ظهور نسخه بهتری از ما کمک کند.
تصاویر و الگوها، زبانی را برای نمایش کارکرد مربیگری ارائه میکنند که کمتر مکانیکی است و هنر مربیگری محسوب میشود. طرحهای ما میتوانند ابزاری خلاقانه و مکملی برای واژهها باشند که تمامیت و غنای کار ما را نشان میدهد.
اگر بتوانیم از طریق تصویر و نقاشی، نحوه نمایش مربیگری به دیگران را گسترش دهیم، آن وقت شاید بتوانیم درک افراد از آن را هم گسترش دهیم.