استراتژی هم مانند هر موضوع دیگری در شکلها و اندازههای مختلف وجود دارد. استراتژی یک شرکت چندملیتی با استراتژی یک استارتاپ تفاوت دارد، اما اصول اساسی آن ثابت است. برای فعالیت استراتژیک نیازی نیست که منتظر بمانیم تا کسبوکارمان به اندازه مشخصی از رشد برسد، بلکه باید از موقعیت خود به عنوان یک کسبوکار آگاهی پیدا کرده و بتوانیم از سطوح مختلف استراتژی در مدیریت استفاده کنیم. استفاده از این سطوح به ما کمک میکند تا بهترین و متناسبترین استراتژی را برای کسبوکارمان انتخاب کنیم. در ادامه همراه باشید تا درباره سطوح مختلف استراتژی در مدیریت و شیوه به کارگیری آنها در کسبوکار به شما بیشتر بگوییم.
سطوح مختلف استراتژی در مدیریت
- سطح شرکتی
- سطح کسبوکار
- سطح وظیفهای
استراتژی سطح شرکتی
استراتژیهای شرکتی بالاترین سطح استراتژی یک سازمان به شمار میروند. استراتژی شرکتی مسیر کلی حرکت سازمان و برنامههای سطح بالای آن را تعریف میکند. این برنامهها معمولا توسط یک گروه استراتژی منتخب که از مدیرعامل و مدیران رده بالا تشکیل شده ایجاد میشوند. تصمیمگیریها به عهده این گروه است، چرا که اعضای آن درک عمیقی از شرکت داشته و دانش استراتژیک مورد نیاز برای هدایت سازمان در مسیر درست را در اختیار دارند. استراتژی شرکتی از نظر ماهیت گستردهتر از سطوح استراتژی دیگر است. استراتژیهای این سطح مفهومیتر و پیشرفتهتر از استراتژیهای کسبوکار یا وظیفهای هستند و معمولا مدت سه تا پنج سال را پوشش میدهند.
برنامه استراتژیک شرکتی اغلب موارد زیر را در بر میگیرد:
- هدف کلی برای سازمان
- ارزشهای سازمان
- حوزههای تمرکز
- اهداف استراتژیک
- شاخصهای کلیدی عملکرد (KPIs)
چرا باید استراتژی شرکتی داشته باشیم؟
برنامه استراتژیک شرکتی تعیین میکند سازمان در چه بازارهایی به رقابت بپردازد که به ایجاد استراتژیهای کسبوکار و وظیفهای کمک میکند. این استراتژیها به نوبه خود در تصمیمگیریهای کارکنان در تمامی سطوح تاثیر میگذارند. بنابراین هر تصمیم یا فعالیتی که در سازمان انجام میشود باید به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با اهداف شرکتی موجود در استراتژی همراستا باشد. اگر هنوز اهمیت استراتژی شرکتی برایتان مشخص نشده است باید بدانید که هر سازمانی به استراتژی شرکتی نیاز دارد. همه سازمانها، چه کوچک و چه بزرگ، باید اهداف خود و مسیر دستیابی به آنها را تعریف کنند.
استراتژی سطح کسبوکار
استراتژی سطح کسبوکار دومین ردیف از سلسله مراتب استراتژیها را به خود اختصاص میدهد. این سطح استراتژی که پایینتر از استراتژی شرکتی قرار میگیرد، ابزاری است برای دستیابی به اهداف یک واحد خاص از سازمان. نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که به کارگیری این سطح از استراتژی فقط برای سازمانهایی مفید است که چندین واحد کسبوکار دارند. چنین سازمانی ممکن است محصولات یا خدماتی را در صنایع مختلف ارائه کند. برای مثال یک بانک بزرگ بهترین نمونه از سازمانی است که خدمات مختلفی را در صنایع مختلف ارائه میکند و واحدهای کسبوکار مختلفی دارد که به بانکداری شرکتی، مدیریت ثروت، مدیریت ریسک، تامین سرمایه و موارد دیگر میپردازند. هر کدام از این واحدهای کسبوکار اهداف متفاوتی دارند و استراتژی کسبوکار مخصوص خود را برای رسیدن به این اهداف در پیش میگیرند.
چه کسی مسئول ایجاد استراتژیهای سطح کسبوکار است؟
استراتژیهای این سطح باید توسط مدیران واحدهای کسبوکار و مدیران میانی هر واحد ایجاد شود. کمک گرفتن از مدیران مختلف هر واحد برای تعیین استراتژی اهمیت دارد چرا که:
- مشارکت را افزایش میدهد: مدیرانی که به ایجاد استراتژی کمک کرده احساس میکنند در فرایند تصمیمگیری مشارکت داشتهاند، بنابراین راحتتر استراتژی را میپذیرند و برای اجرای آن تلاش میکنند.
- احساس سهیم بودن را افزایش میدهد: کارکنانی که فرصت کمک کردن در ایجاد استراتژی به آنها داده شده، احساس سهیم بودن میکنند.
اگر سازمان شما فقط یک واحد کسبوکار دارد نیازی نیست که نگران این سطح استراتژی باشید و میتوانید مستقیم به سطح استراتژی وظیفهای مراجعه کنید. ما در شرکت خود فقط یک واحد کسبوکار داریم در نتیجه فاقد استراتژی سطح کسبوکار هستیم. اما اگر قرار باشد واحد دیگری را برای طراحی یک نرمافزار پرداخت ایجاد کنیم، باید استراتژی سطح کسبوکار داشته باشیم تا هر دو واحد در کنار هم رشد کنند.
سطح استراتژی وظیفهای
این سطح، سطح عملیاتی سازمان است. در سطح وظیفهای تصمیمگیریهایی که توسط کارکنان انجام میشود اغلب تصمیمهای فنی محسوب میشوند و به این موضوع میپردازند که وظایف مختلف چگونه بر سطوح مختلف استراتژی در مدیریت سازمان تاثیر میگذارد. این وظایف عبارتند از بازاریابی، امور مالی، تولید، منابع انسانی و موارد دیگر. استراتژی وظیفهای با برنامه محدودکنندهای سروکار دارد که اهداف هر وظیفه را مشخص میکند.
به عبارت سادهتر استراتژی است که وظایف روزانه کارکنان را مشخص میکند و سازمان را در مسیر درست پیش میبرد. شاید بتوان گفت که سطح استراتژی وظیفهای مهمترین سطح استراتژی در مدیریت است، چرا که بدون استراتژیهای وظیفهای، سازمان شما به سرعت کشش خود را از دست میدهد و «زمینگیر» میشود در حالی که رقبا از شما پیشی میگیرند.
اگر سازمان بزرگی دارید در این سطح میتوانید به این موضوع فکر کنید که با در نظر گرفتن استراتژی شرکتی، دپارتمانهای مختلف چطور با یکدیگر همکاری کرده و به رشد سازمان کمک میکنند. استراتژیهای بازاریابی، مالی، فناوری اطلاعات، عملیات و سایر دپارتمانها همگی اهداف و مسئولیتهایی دارند و استراتژی سطح وظیفهای کمک میکند این اهداف با استراتژی شرکتی همراستا باشند که خود احتمال موفقیت را افزایش میدهد.
اگر سازمان کوچکی داشته باشیم چطور؟
در این حالت هم داشتن استراتژی وظیفهای حائز اهمیت است (حتی بیشتر از قبل). اگر سازمان شما از یک یا دو نفر تشکیل شده باشد وظایف زیادی به دوش شما خواهد بود، یا ممکن است وظایف مختلف را به شکل دقیقی تعریف نکرده باشید. ممکن است «تیم بازاریابی» نداشته باشید، اما به هر حال وظایف بازاریابی باید انجام شود. ممکن است «تیم مالی» نداشته باشید، اما سازمان شما هزینههایی دارد که باید به آنها رسیدگی شود.
برای مثال، سازمان ما سازمان بزرگی نیست اما برای هر یک از وظایف برنامهریزی استراتژیکی را ایجاد کردهایم که با برنامه شرکتی ما همراستا است؛ به این ترتیب اطمینان حاصل میکنیم همه چیز در مسیر درست پیش میرود.
موفقیتهای بزرگ با برداشتن گامهای کوچک آغاز میشود. ایجاد سطوح استراتژی وظیفهای باعث میشود سازمان شما در مسیر درست گام بردارد. همانطور که قبلا گفتیم نکته کلیدی ماجرا این است که این استراتژیها برای همه سازمانها (فارغ از میزان پیشرفت) ضروری است.
کلام آخر
مطمئنا داشتن یک استراتژی خوب، دستیابی به موفقیت را تضمین نمیکند اما برای رسیدن به موفقیت باید کار خود را از ایجاد استراتژی شروع کنیم. درک سطوح مختلف استراتژی در مدیریت برای ایجاد استراتژی مناسب امری ضروری است.