یکی از مشکلاتی که راجع به مربیگری وجود دارد، ابهام حاصل از اصطلاحات مربوط به این علم است. باید این مسئله را بررسی کرد که مربیگری تا چه حد به مواردی مثل راهنمایی کردن، آموزش، دستور دادن، مشاوره دادن یا توصیه کردن شباهت داشته و تا چه حد با این موارد تفاوت دارد؟ مطالب زیادی راجع به این موضوع نوشته شده است که بعضی از آنها مفید بوده و بعضی دیگر فقط باعث سردرگمی بیشتر شدهاند. در ادامه به این موارد پرداخته میشود که تفاوت مربیگری و رویکرد مربیگری چیست؟
مربیگری یعنی چه؟
انجمن جهانی ارتقای مربیگری، واژه مربیگری را اینگونه تعریف میکند:
«… مکالمه رودررویی که از طریق بالا بردن خودآگاهی و حس مسئولیت، بر بهینهسازی یادگیری و پیشرفت تمرکز میکند. مربی با پرسیدن، گوش دادن فعال و ایجاد چالشهای مناسب در شرایطی حمایتگرانه و دلگرمکننده، آموزش خودراهبر فراگیر را آسان میکند».
وقتی از واژه «مربیگری رهبری» استفاده میکنیم، چالش دیگری برای تعریف کردن این کلمه پیش میآید.
سوال بعدی که پیش میآید این است که آیا رهبر اعضای یک تیم واقعا توانایی این را دارد که به همان صورت که در تعریف بالا ذکر شده، برای اعضای تیمشان مربیگری کنند؟ بله، میتواند. اگرچه چالشهای خاصی در چنین رابطه مربیگری پیش خواهد آمد.
احتمالا بزرگترین چالشی که چنین فردی با آن مواجه خواهد شد، تفاوت میان اختیار واقعی با اختیار درکشده است. اگر سرپرست تیم در ارتباط با اعضای تیمش، مسئولیتهای رهبری مستقیم یا غیرمستقیمی بر عهده داشته باشد؛ حداقل چنین شرایطی تا حدی بر ذات ارتباط مربیگری تاثیرگذار خواهد بود.
خوب است که در چنین شرایطی بتوانیم تفاوت میان «مربیگری» و استفاده از «رویکرد مربیگری» را بفهمیم. آیا سرپرست تیم میتواند
تفاوت مربیگری و رویکرد مربیگری
مربی اعضای تیمش هم باشد؟ اختیارات متفاوت و مشخصی که برای او تعریف میشود، نشاندهنده این است که شاید بهتر باشد مربی دیگری برای اعضای تیم در نظر گرفت.
وقتی مربی، شریک دیگری داشته باشد و خودش هم نقش رهبری تیم را برعهده داشته باشد تا زمانی که از پیچیدگیهای دیگری که وجود دارد، آگاه باشد در بعضی موارد قطعاً چنین چیزی امکانپذیر است. بههرحال بدون شک همه سرپرستها میتوانند با اجرای «رویکرد مربیگری» باعث ایجاد گفتوگوهایی در راستای یادگیری و پیشرفت شوند.
منظور از «رویکرد مربیگری» چیست؟
تعریف ما از این رویکرد به این صورت است: استفاده ارادی از عناصر قابل انتقال در مورد مربیگری، به طوری که بتواند در سایر مباحث، مفید و مثمرثمر باشد. برخی از این عناصر «قابل انتقال» شامل موارد زیر است.
• تمرکز بر یادگیری
• تمرکز بر نیازها
• تمرکز بر زمان حال و آینده (به جای گذشته)
• تمرکز بر ارتقای خودآگاهی و مسئولیتپذیری فرد
• تمرکز بر برنامههای دیگر شخص و خودراهبری
• تمرکز بر تأمین پشتیبانی و به چالش کشیدن دیگر مهارتهای مربیگری بهگونهای که هر دو آنها منجر به مشارکتی مثبت در تعاملات انسانی افراد شود.
(به همه این مهارتها، موارد زیر را هم اضافه کنید: شنیدن فعال، پرسوجوهایی که منجر به کشف مواردی در فرد شود، متوجه زمان حال بودن و توجه به ذهنیت مبتدی در میان دیگر مهارتهای مربیگری. همه این موارد منجر به مشارکتی مثبت در تعاملات انسانی افراد میشود).
بسیاری از این عناصر ضروری مربوط به مربیگری میتوانند منجر به ایجاد یک رویکرد مربیگری شود. اگر سرپرست تیم این عناصر مربیگری را به گونهای اعمال کند که مکالماتی مربوط به رشد و یادگیری با اعضای تیم داشته باشد؛ قطعا علاوه بر این که این کار شدنی است، بسیار خوشایند هم هست.
از این رو ممکن است سرپرست یک تیم، چنین رویکردهای مربیگری را اجرا کند:
• در جایی که اختلافات آشکار سلسله مراتبی در قدرت وجود دارد
• هنگام کار کردن با گروهها یا تیمهای دیگر
• در زمینه ارزیابی رسمی عملکرد
• در گفتوگو با والدین
• در گفتوگو با شاگردها
در واقع رویکرد مربیگری میتواند به صورت بالقوه در مواقعی به کار گرفته شود که کسی بخواهد تغییری ایجاد کند ولی این مورد زمانی رخ میدهد که ذات مربیگری در گفتوگوها واضح نبوده باشد (دیگر مفاهیم مربیگری را میتوان به صورت کلی در ساعتهای آموزشی مدرسه بررسی کرد).
به این ترتیب میتوان به این موضوع اعتقاد داشت که رویکرد مربیگری راهی برای سرپرستی تیم ایجاد میکند. یک سرپرست موفق باید سعی کند برای مدتی چنین تمرینهایی را با رویکرد سرپرستی خود ترکیب کند اما تمرکز روی مهارتها و مدلهای مربیگری راهی برای تعریف دقیقتر و جزییتر این مورد مییابد و امکان اجرای این رویکردها را به روشهای ظریف و مهمی فراهم میکند و حتی ارزشهای دیگری را هم به این روشهای سرپرستی اضافه میکند.
چگونه میتوان همه مهارتهای مربیگری و دانشی را که آموختهاید در طیف وسیعی از زمینههای رهبری به کار گرفت؟ اگر چنین کاری انجام دهید، دیگران به چه چیز توجه خواهند کرد؟